محل تبلیغات شما

شعر در مورد باغ

شعر در مورد باغ ، شعر در مورد باغ میوه ، شعر در مورد باغ چای ، شعر در مورد باغ گل و ارم

شعر در مورد باغ میوه و چای ، شعر در مورد باغ ایرانی ارم ، شعر در مورد باغ گل و باغ وحش در سایت پارسی زی. با ما با خواندن این مطلب زیبا همراه باشید.

گفت من آن آهوم کز ناف من

ریخت این صیاد خون صاف من

اى من آن روباه صحرا کز کمین

سر بریدندش براى پوستین

اى من آن پیلى که زخم پیل بان

ریخت خونم از براى استخوان

آن که کشتستم پى مادون من

می نداند که نخسبد خون من!؟

بر من است امروز و فردا بر وى است

خون چون من کس چنین ضایع کی است!؟

گر چه دیوار افکند سایه دراز

باز گردد سوى او آن سایه باز

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا

مولانا

⇔⇔⇔⇔

هر که غارتگری باد خزانی دانست

می بیاور که ننازد به گل باغ جهان

⇔⇔⇔⇔

در سایه تو بلبل باغ جهان شدم

ای گلبن جوان بر دولت بخور که من

⇔⇔⇔⇔

به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست

⇔⇔⇔⇔

سر چرا بر من دلخسته گران می داری

چون تویی نرگس باغ نظرای چشم وچراغ

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد باغ میوه

ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید

چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید

بیشتر بخوانید : شعر در مورد امام زمان(عج) ، حضرت مهدی کودکانه و امام حسین از حافظ و سعدی

فلکها یک اندر دگر بسته شد

بجنبید چون کار پیوسته شد

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

زمین شد به کردار روشن چراغ

ببالید کوه آبها بر دمید

سر رستنی سوی بالا کشید

زمین را بلندی نبد جایگاه

یکی مرکزی تیره بود و سیاه

ستاره برو بر شگفتی نمود

به خاک اندرون روشنائی فزود

همی بر شد آتش فرود آمد آب

همی گشت گرد زمین آفتاب

گیا رست با چند گونه درخت

به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی

نپوید چو پیوندگان هر سویی

وزان پس چو جنبنده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید…

فردوسی

⇔⇔⇔⇔

چون شیشه های دیده ما پر گلاب کن

بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را

⇔⇔⇔⇔

چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست

زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار

⇔⇔⇔⇔

ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

⇔⇔⇔⇔

ز جام وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم

گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

⇔⇔⇔⇔

هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار

خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار

آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی

وز خوردن آن روی شود چون گل بربار

آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت

و آمد شدنش باشد از اشجار به اشجار

تا ابر کند می ‌را با باران ممزوج

تا باد به می‌ درفکند مشک به خروار

آن قطره باران بین از ابر چکیده

گشته سر هر برگ از آن قطره گهربار

آویخته چون ریشه دستارچه سبز

سیمین گرهی بر سر هر ریشه دستار

یا همچو زبرجد گون یک رشته سوزن

اندر سر هر سوزن یک لؤلؤ شهوار

آن قطره باران که فرو بارد شبگیر

بر طرف چمن بر دو رخ سرخ گل نار

گویی که مشاطه ز بر فرق عروسان

ماورد همی‌ریزد، باریک به مقدار

وان قطره باران سحرگاهی بنگر

بر طرف گل ناشکفیده بر سیار

همچون سر عروسان پریروی

واندر سر بر، شیر آمده هموار

وان قطره باران که چکد از بر لاله

گردد طرف لاله از آن باران بنگار

پنداری تبخاله خردک بدمیده‌ست

بر گرد عقیق دو لب دلبر عیار

وان قطره باران که برافتد به گل سرخ

چون اشک عروسیست برافتاده به رخسار

وان قطره باران که برافتد به سر خوید

چون قطره سیمابست افتاده به زنگار

وان قطره باران که برافتد به گل زرد

گویی که چکیده‌ست مل زرد به دینار

وان قطره باران که چکد بر گل خیری

چون قطره می‌بر لب معشوقه میخوار

وان قطره باران که برافتد به سمنبرگ

چون نقطه سفیداب بود از بر طومار

وان قطره باران ز بر لاله احمر

همچون شرر مرده فراز علم نار

وان قطره باران ز بر سوسن کوهی

گویی که ثریاست برین گنبد دوار

بر برگ گل نسرین آن قطره دیگر

چون قطره خوی بر ز نخ لعبت فرخار

آن دایره‌ها بنگر اندر شمر آب

هر گه که در آن آب چکد قطره امطار

چون مرکز پرگار شود قطره باران

وان دایره آب بسان خط پرگار

مرکز نشود دایره وان قطره باران

صد دایره در دایره گردد به یکی بار

آن دایره پرگار از آنجای نجنبد

وین دایره از جنبش صعب آرد رفتار

هر گه که از آن دایره انگیزد باران

از باد درو چین و شکن خیزد و ر

منوچهری

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد باغ چای

تا خواجه می خورد به غزل های پهلوی

مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی

⇔⇔⇔⇔

آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود

عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

⇔⇔⇔⇔

چه جورها که کشیدند بلبلان از دی

به بوی آن که دگر نوبهار باز آید

⇔⇔⇔⇔

گردون ز زمین هیچ گلی برنارد

کش نشکند و هم به زمین نسپارد

گر ابر چو آب خاک را بردارد

تا همه خون عزیزان بارد

—————————————————————

در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست

از سرخی خون شهریاری بوده‌ست

هر شاخ بنفشه کز زمین می‌روید

خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست

خیام

⇔⇔⇔⇔

تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار

که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

⇔⇔⇔⇔

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟

ساقی کجاست ؟ گو سبب انتظار چیست؟

⇔⇔⇔⇔

گلبن عیش می دمد ساقی گل عذار کو؟

باد بهار می رسد باده ی خوشگوار کو؟

⇔⇔⇔⇔

نوبهار است در آن کوش که خوش دل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

⇔⇔⇔⇔

ای روح ماه منظر تو نوبهار حسن

خال و خط تو مرکز لطف و مدار حسن

⇔⇔⇔⇔

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو

به هواداری آن عارض و قامت برخاست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد باغ ارم

خوش نازکانه می چمی ای شاخ نوبهار

کاشفتگی مبادت از آشوب باد دی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ایران ، باستان و کوتاه من کودکانه برای کودکان وطن از سعدی

ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر

بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر

⇔⇔⇔⇔

برخاست بوی گل ز در آشتی درآی

ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو

⇔⇔⇔⇔

ماه بالای سر آبادی است

اهل آبادی در خواب‌.

روی این مهتابی، خشت غربت را می‌بویم‌.

باغ همسایه چراغش روشن‌،

من چراغم خاموش

ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب‌.

غوک‌ها می‌خوانند.

مرغ حق هم گاهی‌.

کوه نزدیک من است : پشت افراها، سنجدها.

و بیابان پیداست‌.

سنگ‌ها پیدا نیست‌، گلچه‌ها پیدا نیست‌.

سایه‌هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست‌.

نیمه شب باید باشد.

دب آکبر آن است : دو وجب بالاتر از بام‌.

آسمان آبی نیست، روز آبی بود.

یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم‌.

یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم‌،

طرحی از جاروها، سایه‌هاشان در آب‌.

یاد من باشد، هر چه پروانه که می‌افتد در آب، زود از آب در آرم‌.

یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد .

یاد من باشد فردا لب جوی، حوله ام را هم با چوبه بشویم‌.

یاد من باشد تنها هستم‌.

ماه بالای سر تنهایی است‌.

سهراب سپهری

⇔⇔⇔⇔

چو غنچه گر چه فرو بستگیست کار جهان

تو همچو باد بهاری گره گشایی کن

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد باغ سیب

تو رفتی و همه ی باغ از تو خالی ماند

نشانه های قدومت به روی قالی ماند

⇔⇔⇔⇔

متلاطم

تنها

بی‌کران

کاش اقیانوسی نبودم

پنجه‌کشان بر ساحل

شمس لنگرودی

⇔⇔⇔⇔

پرنده یی که غزلخوان باغ بود پرید

کنون ز داغ غمش باغ سینه گلجوشست

⇔⇔⇔⇔

بهشت جای قشنگیست جای دوری نیست

بهشت باغ بزرگیست ، باغ آغوشت

⇔⇔⇔⇔

دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت

قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

⇔⇔⇔⇔

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند

به پای هرزه علفهای باغ کال پرست

⇔⇔⇔⇔

بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین

به باغ خسته‌ی عشقم، هزاردستان باش

⇔⇔⇔⇔

او که من می خواهمش گلخنده های شرقی اش

توی باغ رنگ رنگ روسری زیباتر است

⇔⇔⇔⇔

زندگی همین کوه روبه روست

این سپید سربلند

این نشانه شکوهمند

این که تا هنوز و تا همیشه

با زلال آسمان

گرم گفتگوست

زندگی همین

بچه‌های کوه و دره

این هماره مردم نجیب

زندگی همین هوای حیرت است

آن جوانه ای که چشم بسته

بی قرارِ فصل فرصت است

این اشاره

این بنفشه ای که می‌رسد

آن بهانه ای که بر بنفشه

تاب می‌دهد

زندگی همین تبسم طبیعت است

محمدرضا عبدالملکیان

⇔⇔⇔⇔

کوی تو که باغ ارم روضه‌ی خلد است

انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم

⇔⇔⇔⇔

همه می‌دانند

همه می‌دانند

که من و تو از آن روزنهء سرد عبوس

باغ را دیدیم

و از آن شاخهء بازیگر دور از دست

سیب را چیدیم

⇔⇔⇔⇔

مجال

بی رحمانه اندک بود و

واقعه سخت نامنتظر.

از بهار

حظ ّ تماشائی نچشیدم،

که قفس

باغ را پژمرده می کند


کاکائو و کبد چرب و شیر کاکائو برای کبد چرب

تعبیر خواب پر طاووس | 30 تعبیر پر طاووس در خواب

مهره مار | خواص مهره مار اصل در قرآن

باغ ,⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔ ,گل ,قطره ,باران ,ز ,قطره باران ,در مورد ,شعر در ,وان قطره ,مورد باغ

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

. evtsanomas یادداشتهای سردار Anthony's notes CASPIAN CYCLING شعر درخواستی استفتائات جدید (دی ماه 96) رباتیک،نجوم ticockthernper وبلاگ همسفران رودهن